افسوس افسوس | ||
این لحظات که خود را سرگرم آذین بندی دفتر در دل با تو کردم درددل تو دلم رو به درد آورده . چه کنم کاری از من ساخته نیست جز که گفتی دعا کنم که دعای عاشق چه شود نمی دانم . آخر بلد نیستم دعا کنم . تا میخوام دعا کنم یاد لبخند های شیرینت می افتم و فراموش می کنم چی می خواستم بگم . یاد خوندنات میفتم که تنین صدات دلم آروم می کرد . حالا تو از درد به خود می پیچی و من کاری نمی تونم بکنم . ای داد ... بیمارستان ...حالا چه کنم جز افسوس و آه ... [ پنج شنبه 88/8/14 ] [ 8:43 عصر ] [ لحظه ها ]
[ نظرات () ]
|
||
[قالب وبلاگ : سیب تم] [Weblog Themes By : SibTheme.com] |