افسوس افسوس | ||
این روزها وقتی وصف دردها و رنجهایت را از زبانت می شنوم یا برایم می نویسی بند بند وجودم غصه دار میشود که چرا در این غم شریکت نیستم و چرا نمیتوانم برایت کاری کنم . کاش می شد قدمی برایت برمیداشتم که دلم آرام می گرفت . شاید تو نخواهی من غصه ی بیش از این داشته باشم که تنهاگوشه ای از غمهایت را برایم وصف میکنی . شاید هست ناگفته هایی که در سینه ی گرمت به زنجیر می کشی که مباد من بدانم و افسوس دوری از تو را داشته باشم . اما احساس همدلی با تو مرا آرام می کند و گاه شایدبا فرو چکیدن قطره اشکی شرمندگیم کم شود . می دانی ؟ ! اگر بگویی و نگویی من همیشه با یاد تو روزگار سپری می کنم و چشم باز میکنم که شاید باز دیدار تو جلابخش دیده ام باشد . [ شنبه 89/3/15 ] [ 7:45 عصر ] [ لحظه ها ]
[ نظرات () ]
|
||
[قالب وبلاگ : سیب تم] [Weblog Themes By : SibTheme.com] |