افسوس افسوس | ||
توسینه جشن عشقت رو به پا کردم برای نقطه ی پایان تنهایی تو تنها اسمی بودی که صدا کردم [ سه شنبه 88/7/28 ] [ 10:50 عصر ] [ لحظه ها ]
[ نظرات () ]
تواز خوبیی که داری میگی ناگسسته باد این پیوند . از مهر و وفایی که داری میگی پاینده باد این پیوند . تو از مهری که داری میگی جاودانه باد این مهر. عزیز دلم تو کجا ومن کجا . دشت خشک کویر کجا و جویبار با طراوت کوهساران کجا . همین که منو تو گوشه قلب مهربونت جا دادی که از بیکسی هلاک نشم ممنونتم . به وقتش خودم با همین بال شکسته کلبه قلبتو ترک می کنم و یه گوشه آروم می گیرم . شاید روزی تو قیامت بازم آرزوها بر آورده بشه . کی میدونه . ![]() [ دوشنبه 88/7/27 ] [ 8:9 عصر ] [ لحظه ها ]
[ نظرات () ]
میخواستم بنویسم که چه روزهایی داشتم و با چه روزهایی دستو پنجه نرم میکنم . ولی به احترام تو نمی نویسم . غم سنگینی روی دلم نشسته . سختی تحمل وضع این سوی زندگی برام آزار دهندست . انتظاراتم برای درگ زندگی بعد سالها اشتراک نتیجه اش هیچ شده . پاسخی برای این اشتراک نداره . فکر می کنم یه روزی باید پایانشو جشن بگیرم همونطور که یه روزی باید پایان دلدادگی موقتمو به غم بشینم . [ جمعه 88/7/24 ] [ 8:48 عصر ] [ لحظه ها ]
[ نظرات () ]
[ دوشنبه 88/7/20 ] [ 10:7 عصر ] [ لحظه ها ]
[ نظرات () ]
گاهی اوقات چیزایی میگی که منو میبره تو اقیانوسی از فکر . که این که گفت یعنی چی ؟ معمولا هم بعد از فاصله گرفتن می گی . عجب [ دوشنبه 88/7/20 ] [ 9:20 عصر ] [ لحظه ها ]
[ نظرات () ]
اینجوری میشد ؟
[ دوشنبه 88/7/20 ] [ 4:32 عصر ] [ لحظه ها ]
[ نظرات () ]
یه بار دیگه به لطف خدای مهربون قرار شد طعم شیرین عشق را بچشیم . طعمی که دیگه فراموش کردنش ناممکنه . نمیدونم چی فکر میکنی ولی میدونم با من فکر میکنی . گاهی این روزا به تو سخت گذشت . گاهی بی وفایی دیدی و گاهی بی اعتمادی . میخوام تو این دوره جدید یه کم تربیتم کنی . یه تربیت عاقلانه نه عاشقانه . چرا بهم نه نمیگی . چرا اینقدر پرتوقعم کردی . چرا باید فکر کنم که تو فقط از من هستی . آخه این شرط ما نیست . من سزاوار این همه عشق نیستم . یه کم بهم بگو چی هستم . [ دوشنبه 88/7/20 ] [ 3:18 عصر ] [ لحظه ها ]
[ نظرات () ]
سلام [ چهارشنبه 88/7/15 ] [ 10:16 عصر ] [ لحظه ها ]
[ نظرات () ]
اگر فردابیایدچه .... [ چهارشنبه 88/7/15 ] [ 9:24 عصر ] [ لحظه ها ]
[ نظرات () ]
وقتی انتظار قرمزو میکشیدم خلیی آرزو میکردم اتفاق بیفته ولی حالا آرزوی سبزو میکشم چون میبینم خیلی سختته . سبزم خوبه . [ سه شنبه 88/7/14 ] [ 9:28 عصر ] [ لحظه ها ]
[ نظرات () ]
|
||
[قالب وبلاگ : سیب تم] [Weblog Themes By : SibTheme.com] |