سفارش تبلیغ
صبا ویژن

افسوس افسوس
 
قالب وبلاگ

امروز به اصرار دوستان برای نهار به جنگل رفتیم . هنوزاولین لقمه را برنداشته بودم که طاقت نیاوردم و خبر حضورم در قرارگاهمان رابه تو دادم و منتظر بودم بگویی خوش بگذرد که خبری دردناک برایم فرستادی . مادر در بیمارستان؟! . دیگر من بودمو فکروچهره ای آشفته که حتی نتوانستم ناراحتیم را کنترل کنم و به دوستان هم گفتم چه خبر شده است . سریع برگشتیم والآن نمیدانم چه کنم که هیچ کاری از من بر نمی آید .  بازهم افسوس 


[ دوشنبه 89/7/5 ] [ 4:0 عصر ] [ لحظه ها ] [ نظرات () ]


.: Weblog Themes By SibTheme :.

درباره وبلاگ

امکانات وب


بازدید امروز: 21
بازدید دیروز: 0
کل بازدیدها: 76467