افسوس افسوس | ||
یه روزایی فکر می کردم دوری از تو خیلی تو روحیه ام تاثیر نداره و شاید اگر اتفاقی بیفته و رشته وصلم جدا بشه کم کم یادم می ره و عادت می کنم . امروز که ندیدن تو میشه یه چیزی کمتر از دوروز حس کردم خیلی سخت گذشت . به خصوص که ارتباط نوشتاریمم باهات قطعی داشت . هر چی میخوام به دل صاحب مرده ام بفهمونم داره تند میره و پاشو از گلیمش درازتر کرده نمیفهمه . با گریه و اشگش خامم می کنه که باورش کنم و حق بهش بدم . امروز لحظه به لحظه با چهره و صدات بودم . یکی دیگه حرف می زد صدای بلبلی دیروز تو توی گوشم رژه می رفت . کلماتت یادم نیست یعنی یادم نمی مونه چون مست صدات می شم و اون لبهایی گه خیلی زیبا کلمات رو هجی می کنه . ولی یه چیزایی خوب یادم می مونه . مثلا وقتایی که ذکر می گی . بخصوص در نمازایی که کنارم می خونی گاهی اون سبحان الله والله واکبری که میگی میشنوم .کیف می کنم . میدونی من به این فکر می کنم که وقتی هدیه از طرف خدا باشه به دل می شینه و تو هدیه خدایی . [ شنبه 89/2/25 ] [ 10:58 عصر ] [ لحظه ها ]
[ نظرات () ]
|
||
[قالب وبلاگ : سیب تم] [Weblog Themes By : SibTheme.com] |