افسوس افسوس | ||
روزهای خوب و زیبا یی بود. همیشه تو پیش بودی و من پس . تو رسیده بودی و من می رسیدم . تو حرکت می کردی و من پیاده می شدم . زیبا بود همیشه تو منتظر بودی و من مشتاق . زیبا بود می دیدیم هم را اما با فاصله . من با خط تو نگاه تو کلام تو سایه تو و شماره سیاره تو عشقبازی می کردم . ازاینکه همراهم بودی در هیچ کاری احساس خستگی نکردم . شاد و شادمان از اینکه همسفرمی . تا امروز که سختی جدایی با سختی جان کندن برایم برابری کرد . این جدایی از یک مسیر راه بود . این همه سخت ؟! پس دل کندن از دلبستگی چگونه قابل تحمل خواهد بود ؟ تا ساعتی پیش هیچ چیز آرامم نمی کرد .تا اینکه با قطرات اشک خوابم برد و زیباترین لحظه هارا با تو در خواب مشاهده کردم و ... این احساس که پایان سفرجدایی شبانه روزی از توست دلمو مملو از اندوه کرده و باران اشکم سرازیر شده . این چه حالاتی است که من دارم . توهنوز بامنی باپایان سفر مشترک جدا از هم اینجوری می سوزم پس اگه قرار باشه سرنوشت دیگری برای من و تو رقم بخوره چی میشه . نمی دونم . نمی دونم . روم نمیشه بهت بگم تو تنها وتنها وتنها امید زندگیمی . [ یکشنبه 89/1/1 ] [ 12:23 صبح ] [ لحظه ها ]
[ نظرات () ]
|
||
[قالب وبلاگ : سیب تم] [Weblog Themes By : SibTheme.com] |