افسوس افسوس | ||
امروز از ظهر با توبودم نامه دادم نامه دادی . گفتم گفتی . خوندم خوندی . اما هنوز تشنگی دیدنت برکامم خشکی می کند.دیدنت که نه اول بار است بلکه برای اولین بار است که بااین حلاوت است . گاهی فکر می کردم می توانم فاصله بگیرم اما امروز دیگر دانستم که فاصله بین من و تو سراب است . روزها در پی وصل توبودم در اندیشه ام که چگونه موافق فصلت باشم . راستی تو فکر نمی کنی من دیوانه ام ؟ حیرانم ؟آخر قرارمان را فراموش کردم . یعنی می خواهم که فراموش کنم . می ترسم دست به کاری زنم که تو راضی نباشی . [ شنبه 88/5/31 ] [ 7:23 عصر ] [ لحظه ها ]
[ نظرات () ]
|
||
[قالب وبلاگ : سیب تم] [Weblog Themes By : SibTheme.com] |