افسوس افسوس | ||
برای اینکه بدانی دیگران چقدر دوستت دارند باید حفره های دل را پاره پاره کنی و از گرمای خون دلش بدانی چقدر دوستت دارند . دوست داشتن و ابراز آن به زبان نیست که اگر به زبان آمد گویا برای فروختن آن است که دوستش داری . زندان سینه و زندان دهان با میله های استخوانیش برای همین است که دوست داشتن را در آن زندانی کنی . برای دوست داشتن چه سرها که گیوتین براو فرود نیامده . برای دوست داشتن چه جگرها که پاره نشده .برای دوست داشتن چه کوهها که شکافته نشده .برای دوست داشتن چه سینه ها که یخ نزده و برای دوست داشتن چه جانها که نسوخته . دوستت دارم . همین کافی ست . نه نه . برای دوست داشتن باید از وجود مایه گذاشت . باید برای دوست داشتن ،دوست داشته باشی آنچه دوست ،دوست می دارد اگرچه هلاحل باشد .تلخو زمخت باشد .زشتو کریه باشد . برای دوست داشتن باید راه بسیار رفت وسخن کوتاه کرد ... دوستت دارم. [ چهارشنبه 90/1/31 ] [ 11:44 عصر ] [ لحظه ها ]
[ نظرات () ]
بعضی حرفا یک راز تلقی میشه . وقتی یکی اون راز رو به دیگری می گه معنیش اینه که اون دیگری خیلی بهش نزدیک شده ودیگه ضرورتی نداره اون حرف راز باشه بلکه باید هردوبدونن . اینجوروقتها اگه حرفی که برای یه نفر راز هست گفته نشه اون حرف میشه یه عقده . آخه اون دیگری حق داره بدونه چون اینقدر به صاحب راز نزدیکه ،که می شه وجودش .عشقش . امیدش . پس دیگه راز نباید راز باشه بلکه باید باز باشه که هردو اونو بدونن .حرف دیروزم یه استخوان بود تو گلوم . دلم میخواست بهت بگم .فکر می کردم نگفتنش یه جور جفا به توست . البته چیز مهمی هم نیست . برای من مهم بود که دیگه نیست . چون نیاز نیست دیگه این راز رو از تو مخفی کنم . اینم یه جور بیماریست ... خدا شفا بده مگه نه؟ [ جمعه 90/1/19 ] [ 1:20 عصر ] [ لحظه ها ]
[ نظرات () ]
|
||
[قالب وبلاگ : سیب تم] [Weblog Themes By : SibTheme.com] |