افسوس افسوس | ||
خیلی خودموکنترل می کنم که این پیامکا روبرات نفرستم:شهر در نبودنت گشتنی نیست . درنبودنت انتظارپایان ساعت کار معنی نداره . دلم میخواست بری آخه موندنت بدون همراه بیشتر آزارم می داد.همه جا ردی از خودت بجا گذاشتی براهمون خیلی دلتنگ نیستم . دلم میخواست کمی از غصه های من فاصله بگیری . نگرانم از این همه دلبستگیت .خیلی از خدا میخوام که ...منم دل دارم اما یه زنجیر ضخیم به پاش بستم که خیلی هوایی نشه . میدونم بهت سخت میگذره اما سعی می کنم قبول نکنم .تا باورنکنی . بعد از سالها دوشبه که نماز شب شده بهانه بیداریم . نگرانم نه براخودم که برای خودت . گاهی دلم میخواد داد بزنم که خدایا چه کردی با ما . آخه یه کاری بکن . راستی حالت چطوره .میترسم بپرسم .میدونم جوابت اینه که دارم خل می شم .حوصله ندارم .لحظه شماری می کنم برگردم ... تمرین سختیه ولی واقعیت اتفاق خواهد افتاد مگر [ چهارشنبه 90/4/29 ] [ 11:22 عصر ] [ لحظه ها ]
[ نظرات () ]
عبورخون ازرگهاست که آنرا طراوت می بخشد .اگراندک زمانی خون ازرگی عبورنکند آن رگ طراوت خود راازدست می دهد و مدتی طول نمی کشد که می میرد . امید من به زندگی به اندازه همان مدت زمانی است که عبورخون در رگ متوقف می شود . آرزوهایم هم به اندازه همان مقدارتغذیه رگ ازخوانی است که ازآن عبور میکند . و... [ شنبه 90/4/18 ] [ 10:31 عصر ] [ لحظه ها ]
[ نظرات () ]
|
||
[قالب وبلاگ : سیب تم] [Weblog Themes By : SibTheme.com] |