افسوس افسوس | ||
رو سر بنه به بالین تنها مرا رها کن دردی ست غیر مردن کان را دوا نباشد [ سه شنبه 89/4/22 ] [ 12:13 عصر ] [ لحظه ها ]
[ نظرات () ]
گاهی وقتها چیزی برانوشتن نیست . الآن بعد از یه بحث و جدل شدید اون نشسته با اسلحه گرمش منو روح منونشونه گرفته منم به افسوس پناه آوردم . سرکوچکترین چیزا بحث اونقدر عمیق می شه که کنترلش سخت می شه . به ازای هر کلمه چند کلمه از داستانهای زیر خاکستر بیرون میادو آتش درگیری شعله ورتر می شه . افسوس . حتی میلیمتری تفاهم نمونده ولی من موندم با ویرانه هایی که پایه هرکدوم رو بردارم بقیش روسر خودم خراب می شه . دلم می سوزه برا عمری که گذاشتم و شاید نه تنها فانی شده باشه که خسارت هم به جامعه زده باشد . امروز عیده . عیدت مبارک . نمی دونم اگه تو این روزا نبودی من چه تصمیمهایی می گرفتم . بوسه ات الان رسید مث آب یخ روی آتش داغ سینه ام آرومم کرد . میدونی حکمتهای خدا خیلی مکتومه . نمی دونیم آخر مسائل چی می شه . منم مقصرم .سرهرچیزی شروع میکنم به بحث . آخرش خرابتر می شه ودرست نمی شه . خب روز بخیر . [ شنبه 89/4/19 ] [ 12:11 عصر ] [ لحظه ها ]
[ نظرات () ]
|
||
[قالب وبلاگ : سیب تم] [Weblog Themes By : SibTheme.com] |