سفارش تبلیغ
صبا ویژن

افسوس افسوس
 
قالب وبلاگ
عیدت مبارک بعد می نویسم
[ شنبه 88/12/29 ] [ 10:55 عصر ] [ لحظه ها ] [ نظرات () ]
نمی دونم روزگار ازمن و تو چی میخواد که هر روز فاصله مون رو کم می کنه . کیلومترها راه از بین امواج ؛ رسیده به ثانیه ای که بعد از فاصله گرفتن میشه یه دنیا غم . تا پشت دیوار کلبه عشق اومدن ولی برگشتن میشه حسرت ! یه لحظه دیر جواب دادن میشه غصه . ای داد بیداد . اگه بخواد این روزای قشنگ تموم بشه که ...........
[ دوشنبه 88/12/17 ] [ 11:54 عصر ] [ لحظه ها ] [ نظرات () ]

امروز وقتی تو حرم آقا گفتی دعا کردم ... پشتم لرزید . نه از ترس که وضعیت من چی می شه از اینکه بعدش تو چقدر غصه خواهی خورد . چه حالی به تو دست خواهد داد . چقدر غم رو دلت خواهد نشست . دعای خوبیه . خداکنه . توکل علی الله .


[ شنبه 88/12/15 ] [ 11:36 عصر ] [ لحظه ها ] [ نظرات () ]

برای خواب معصومانهء عشق
کمک کن بستری از گل بسازیم
برای کوچ شب هنگام وحشت
کمک کن با تن هم پل بسازیم
کمک کن سایه بونی از ترانه
برای خواب ابریشم بسازیم
کمک کن با کلام عاشقانه
برای زخم شب مرهم بسازیم

بذار قسمت کنیم تنهاییمونو
میون سفرهء شب تو با من
بذار بین من و تو ، دستای ما
پلی باشه واسه از خود گذشتن

تورو میشناسم ای شبگرد عاشق
تو با اسم شب من آشنایی
از اندوه و تو و چشم تو پیداست
که از ایل و تبار عاشقایی
تورو میشناسم ای سر در گریبون
غریبگی نکن با هق هق من
تن شکستتو بسپار به دست
نوازشهای دست عاشق من

بذار قسمت کنیم تنهاییمونو
میون سفرهء شب تو با من
بذار بین من و تو دستای ما
پلی باشه واسه از خود گذشتن

به دنبال کدوم حرف و کلامی
سکوتت گفتنه تمام حرفاست
تورو از طپش قلبت شناختم
تو قلبت قلب عاشقهای دنیاست
تو با تن پوشی از گلبرگ و بوسه
منو به جشن نور و آینه بردی
چرا از سایه های شب بترسم
تو خورشید و به دست من سپردی

بذار قسمت کنیم تنهاییمونو
میون سفرهء شب تو با من
بذار بین من و تو ، دستای ما
پلی باشه واسه از خود گذشتن

کمک کن جاده های مه گرفته
من مسافرو از تو نگیرن
کمک کن تا کبوترهای خسته
روی یخ بستگی شاخه نمیرن
کمک کن از مسافرهای عاشق
سراغ مهربونی رو بگیریم
کمک کن تا برای هم بمونیم
کمک کن تا برای هم بمیریم


[ پنج شنبه 88/12/6 ] [ 11:42 عصر ] [ لحظه ها ] [ نظرات () ]

نمی دونم چی بگم . شاید چیزی نگفتی شایدم گفتی . اردو اردوست . شایدم این اسم برامن یه تداعی داره که خودمون انتخاب کردیم براهمون ذهنم مخدوش می شه . شاید خیلی حسودم . شاید خود خواهم . . شاید از بعضی اسما که تو اردوها بودن خوشم نمی یاد . شاید فکر می کنم اردو یعنی دوری . جدایی . فاصله . شاید . ...... الان نوشتی میدونی چی فکر می کنم پس دیگه چی بنویسم . میخواستم از خودم دفاع کنم که متهم نشم که نشد . من دل شاید باشم ولی بدبین نیستم ....


[ سه شنبه 88/12/4 ] [ 10:46 عصر ] [ لحظه ها ] [ نظرات () ]


.: Weblog Themes By SibTheme :.

درباره وبلاگ

امکانات وب


بازدید امروز: 26
بازدید دیروز: 0
کل بازدیدها: 76472