افسوس افسوس | ||
عیدت مبارک بعد می نویسم [ شنبه 88/12/29 ] [ 10:55 عصر ] [ لحظه ها ]
[ نظرات () ]
نمی دونم روزگار ازمن و تو چی میخواد که هر روز فاصله مون رو کم می کنه . کیلومترها راه از بین امواج ؛ رسیده به ثانیه ای که بعد از فاصله گرفتن میشه یه دنیا غم . تا پشت دیوار کلبه عشق اومدن ولی برگشتن میشه حسرت ! یه لحظه دیر جواب دادن میشه غصه . ای داد بیداد . اگه بخواد این روزای قشنگ تموم بشه که ........... [ دوشنبه 88/12/17 ] [ 11:54 عصر ] [ لحظه ها ]
[ نظرات () ]
امروز وقتی تو حرم آقا گفتی دعا کردم ... پشتم لرزید . نه از ترس که وضعیت من چی می شه از اینکه بعدش تو چقدر غصه خواهی خورد . چه حالی به تو دست خواهد داد . چقدر غم رو دلت خواهد نشست . دعای خوبیه . خداکنه . توکل علی الله . [ شنبه 88/12/15 ] [ 11:36 عصر ] [ لحظه ها ]
[ نظرات () ]
برای خواب معصومانهء عشق [ پنج شنبه 88/12/6 ] [ 11:42 عصر ] [ لحظه ها ]
[ نظرات () ]
نمی دونم چی بگم . شاید چیزی نگفتی شایدم گفتی . اردو اردوست . شایدم این اسم برامن یه تداعی داره که خودمون انتخاب کردیم براهمون ذهنم مخدوش می شه . شاید خیلی حسودم . شاید خود خواهم . . شاید از بعضی اسما که تو اردوها بودن خوشم نمی یاد . شاید فکر می کنم اردو یعنی دوری . جدایی . فاصله . شاید . ...... الان نوشتی میدونی چی فکر می کنم پس دیگه چی بنویسم . میخواستم از خودم دفاع کنم که متهم نشم که نشد . من دل شاید باشم ولی بدبین نیستم .... [ سه شنبه 88/12/4 ] [ 10:46 عصر ] [ لحظه ها ]
[ نظرات () ]
|
||
[قالب وبلاگ : سیب تم] [Weblog Themes By : SibTheme.com] |